يوسف خون خدا....
ماه روئي كه دل از يوسف كنعان برده است
زَهره از بند دل لشكر عُدوان برده است
شاه مردي كه سَرِ بازيِ شطرنج وفا
گوي و ميدان سَرِ سَربازي جانان برده است
آب، رويش كه نديده است، لبش پيشكشش
آبرو از رخ و آب و لب و باران برده است
اين كه خون نيست همه سرخي شرم است درآب
كه چرا دست پر از آبله در آن برده است!
لشكري را كه بيانداخته دستانش را
دست انداخته و مشك به دندان برده است
نيزه و تير و سنان كم شده در خيمه مگر؟
كه به چشم و تن خود حضرت قرآن(ع) برده است!
شكرجان داد و تنش گرم به خيمه نرسيد
جان سالم به در از شرم يتيمان برده است
*****
بگذاريد كه من بگذرم از اين روضه
كه دگر كار مرا بغض به پايان برده است
يوسف خون خدا! تا شده يعقوب تو تا
تن صد چاك تو را از كف ميدان برده است
مجتبي نادري طاهري
آيا مردگان مي فهمند و مي شنوند؟
آيت الله جوادي آملي ميفرمايند: «مردگان توان شنيدن و فهميدن را دارند، گرچه گوش و مغز مادي آنان از كار افتاده باشد، از اين رو آنان را تلقين ميكنند.»
وقتي ما از مردگان سخن به ميان ميآوريم، در حقيقت از كساني سخن ميگوييم كه جان ايشان از تن بيرون رفته است. (زمر، آيه 42) از اين حالت در فرهنگ قرآني و اسلامي به عنوان توفي و وفات ياد ميشود؛ زيرا توفي و وفات به معناي گرفتن چيزي به صورت تمام و كمال است (اخذ الشي بتمامه). پس تعبير به فوت به معناي نابودي، تعبير نادرست و غلط است كه در زبان فارسي رايج شده است و بايد بجاي آن از عبارت وفات استفاده كرد.
در حقيقت، هنگامي كه مرگ آدمي فرا ميرسد، فوت نميشود بلكه وفات ميكند و خداوند و فرشتگان مأمور الهي، جان و روح او را ميگيرند و از طريق حلقوم روح و جان را از تن مرده بيرون ميكشند. (واقعه، آيه83؛ قيامت، آيه26؛ زمر، آيه42)
بر اساس آموزههاي قرآني، هر موجودي به حكم وجود از برخي صفات چون عقل و شعور برخوردار است؛ از اين رو همه موجودات هستي، اهل تسبيح خداوند هستند. (حشر، آيات1 و 24 و آيات ديگر قرآن)
ولي آنچه شعور و عقل كامل آدمي را موجب ميشود، همان روح و نفس (جان و روان) آدمي است لذا خداوند كافران حق ناپذير، ناشنوا و غير قابل تفهيم را چونان مردگان ميداند (نمل، آيه80؛ روم، آيات51و 52) و در آيات36و 121 و 122 سوره انعام نيز مشركان را به سبب تاثيرناپذيري از پند و نصيحتها، به عنوان انسانهاي مرده معرفي ميكند.
خداوند در آياتي از جمله آيه 22 سوره فاطر مردگان و زندگان را در شنيدن و فهم و درك يكسان نميداند. اين بدان معناست كه شعور كامل آدمي به سبب همان روح و رواني است كه از تن بيرون رفته است و از آن جايي كه كافران و مشركان از شعور و ادراك نسبت به مفاهيم قرآني برخوردار نميباشند، پس همانند مردگان بيشعور هستند.
البته بايد توجه داشت كه گاه وقتي ما از مردگان سخن به ميان ميآوريم، مراد تنها جسد و كالبد است و گاه ديگر مجموع روح و كالبد جدا شده است. با اين همه مردگان در سطحي از شعور قرار دارند كه همه موجودات به حكم وجود از آن بهرهمندند هر چند كه اين سطح شعور به سطح شعور زنده انساني نميرسد.
اما بايد توجه داشت كه كافران به سبب اينكه در دنيا در سطح شعوري بسيار پايينتر از انسانهاي مؤمن قرار دارند و عقلشان به حد عقل اولوالألباب نرسيده است، با مرگ، برخي از پردهها و حجابها از پيش ايشان برداشته ميشود و به سطحي از شعور ميرسند كه برتر از شعور آنان در حيات مادي و دنيوي است. از اين رو خداوند مرگ را كشف الغطاء ايشان ميداند (ق، آيه22) كه حقايق بسياري براي آنان از بهشت و دوزخ و عذابهاي آن كشف ميشود و آنان آتش دوزخ را به عيان در برابر خود ميبينند (تكاثر، آيه6) و عاجزانه از خداوند در خواست بازگشت و اصلاح امور خود را ميكنند كه با پاسخ رد خداوند مواجه ميشوند.(مؤمنون، آيات99 و 100)
پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله) هنگامي كه مشركان جنگ بدر را در چاه ريخت با آنان سخن گفت. در روايت است پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در جنگ بدر وقتي اجساد مشركين را در چاهي انداخت، بالاي آن چاه ايستاد و به آنان خطاب كرد: آنچه پروردگار ما به ما وعده داد عمل كرد و حق بود آيا به حق دريافتيد آنچه پروردگارتان به شما وعده داده بود؟ يكي از صحابه عرض كرد يا رسول الله با مردگان حرف ميزني؟؟
پيامبر فرمود: شما از آنان شنواتر نيستيد. (صحيح بخاري، ج5 باب قتل ابي جهل؛ و نيز سيره نبويه، ابن هشام، ج2، ص292)
آيت الله جوادي آملي ميفرمايند: «مردگان توان شنيدن و فهميدن را دارند، گرچه گوش و مغز مادي آنان از كار افتاده باشد، از اين رو آنان را تلقين ميكنند. در جنگ بدر، پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) بر سر چاهي كه مشركان كشته در آن ريخته شده بود قرار گرفت و چنين فرمود: خداوند به آنچه به من وعده داده بود وفا كرد و من آن را يافتم، آيا شما وعيدهاي الهي را يافتيد؟ عمر گفت: يا رسول الله با مردگان سخن ميگويي؟! فرمود: «مه يابن الخطاب. فو الله ما انت باسمع منهم»؛ اي پسر خطاب ساكت شو كه تو از آنان شنواتر نيستي.»
اميرالمؤمنين(عليه السلام) پس از فرو نشستن گرد و غبار پيكار جمل فرمان داد «كعب بن سوره» قاضي بصره (در زمان حكومت عمر و عثمان) را در ميان كشتگان يافته او را نشاندند... آنگاه حضرت از وي سوالي پرسيد. سپس همين كار را با «طلحه» تكرار كرد. مردي از ياران گفت: اين دو كشته چيزي نميشنوند. آن حضرت فرمود: «يا رجل فوالله لقد سمعا كلامي كما سمع اهل القليب كلام رسول الله؛ به خدا سوگند اين دو نفر سخنم را شنيدند، آن گونه كه اهل چاه حفر شده در بدر كلام رسول الله را شنيدند.» (معاد در قرآن، آيت الله جوادي آملي، ج4، صص 229 و 230)
فرآوري : زهرا اجلال
بخش قرآن تبيان
منبع :
روزنامه كيهان ؛ مقاله محمدرضا صدري
شيطان وسوسه مي كند يا اجبار ؟
«يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُم» (مائده/91) ارادهي شيطان اين است كه بينتان كينه باشد. حديث داريم مسلمان اگر با هم قهر كرد سه روز بيشتر حق ندارد قهر كند. روز چهارم بايد آشتي كند. پيغمبر فرمود: اگر روز چهارم آشتي نكنند، هيچ كدام از اين دو را من به عنوان مسلمان خوب قبول ندارم.
چرا خدا شيطان را آفريد؟
حكمت آفرينش شيطان
1- شيطان را خدا شيطان نيافريد. شيطان موجودي بود همراه ملائكه عبادت ميكرد، لجبازي كرد و خودش خودش را شيطان كرد. معلم ميآيد سر كلاس درس ميدهد. اين بچه درس را ميخواند قبول ميشود و ديگري نميخواند و رفوزه ميشود، معلم اين را رفوزهاش نكرد.
2- اگر خير و شر نباشد، قدرت انتخابي وجود ندارد
اگر خير و شر نباشد قدرت انتخاب براي بشر نيست.
خوب كلمه شيطان، شيطان يعني وجود شر. مثلاً حديث داريم ناخنهايتان را بگيريد. ناخن بلند، زير ناخن شيطان جمع ميشود. خوب يعني وجود شر، يعني ميكروب! زباله را در خانه نگه نداريد، در زبالهها شيطان است. تار عنكبوت كنار اتاق شيطان است. شيطان يعني موجودي كه صاحب شر است.
حالا هم آن شيطاني كه خدا خلق كرده و هم به هر شري ميشود گفت: شيطان. 88 بار اسمش آمده، يازده بار هم كلمه ابليس آمده، كه البته ابليس غير شيطان است. ابليس همان يكي است كه خيلي گردن كلفتي كرد. چهارده مرتبه هم گفته دشمن تو است، «عَدُّوٌ»
شيطان، وسوسه ميكند نه اجبار
وسوسههاي شيطان آدم را مجبور هم ميكند، يا نه مجبور نميكند؟
شيطان اختيار، انتخاب و قدرت اختيار را از انسان ميگيرد يا نميگيرد؟
در پاسخ بايد گفت : خير .شيطان اختيار را ازشما نمي گيرد و شما را به انجام كاري مجبور نمي كند .
شيطان تنها دعوت و وسوسه ميكند ، روز قيامت مردم به شيطان ميگويند تقصير تو است. ميگويد: «فَلا تَلُومُوني» (ابراهيم/22) چرا ميگويي تقصير تو است؟ مرا ملامت ميكني؟ «وَ لُومُوا أَنْفُسَكُم» ، «إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُم» من فقط دعوتت كردم.
«فَاسْتَجَبْتُمْ» اومدي! صداي «قد قامت الصلاة» را شنيدي، نرفتي! فيلم من را ديدي آمدي. سيدي من را ديدي، آمدي. ماهواره من را ديدي، آمدي. من تو را هل كه ندادم، من تو را كيش كيش كردم. شيطان دعوت ميكند، اما انسان را مجبور نميكند.
شيطان، دشمن قسم خورده انسان
اين قسم خورده يعني چه؟
شيطان دو تا قسم خورد. يكي به خدا گفت: «بعزتك» به عزت تو همه را گمراه ميكنم. مگر مخلصين را، حريفشان نميشوم. شيطان مثل سگ ميماند. به غريبهها ميپرد، به اهل خانه كاري ندارد. به اهل الله، آنهايي كه بندگان خوب خدا هستند، شيطان حريفشان نميشود.
يكي «قاسمهما» آدم و حوا را هم در بهشتي كه بودند قسم داد.
تهاجمش هم همه جانبه است. ممكن است كسي چشمش پاك است، دستش دزد است. دزدي نميكند، ولي از ناموس مردم نميتواند دل بكند.
يكي چشمش پاك است، دستش هم پاك است. زبانش هرچه ميخواهد ميگويد. يكي چشم و دست و زبانش پاك است، فكرش منحرف ميشود. ولذا قرآن ميگويد كه: «مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ» (اعراف/17) يعني از راست و چپ و شمال و جنوب و از هر طرف ميآيد. و لذا ميگويند: «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ» (ناس/4)
خناس يعني چه؟
خناس يعني ميآيد جلو، حريف نميشود، ميرود برميگردد و از آن طرف ميآيد. حريف نميشود برميگردد و از اين طرف ميآيد. يعني صد رقم و صد راه را طي م يكند تا به مقصودش برسد.
تشكيلات شيطان را بشناسيد
قرآن ميفرمايد : «هُوَ وَ قَبيلُهُ» (اعراف/27) قبيله دارد. تشكيلات سياسي دارد ؛ «حِزْبُ الشَّيْطان» (مجادله/19) حزب يك تشكيلات سياسي است. تشكيلات نظامي دارد؛ «وَ جُنُودُ إِبْليس»(شعرا/95) «جُنُود» جُند، جُند يعني لشگر، سرباز.
خوب جمعيتي به دنبالش هستند. هوادار دارد، «أَوْلِياءَهُ» (آلعمران/175)، «أَوْلِياءَ الشَّيْطان» (نساء/76) هم داريم. نقشه دارد. «كَيْدَ الشَّيْطانِ» (نساء/76) سراغ همه هم ميرود. حتي سراغ انبيا هم ميرود. منتهي حالا در انبيا نميتواند نفوذ كند.
نقش شيطان در ايجاد كينه و دشمني
هدف شيطان چيست؟
اول اين كه ميخواهد شما هدايت نشويد.
اگر بداند ميزند كه اصلاً دين را نپذيريد. اگر دين را پذيرفتي ميگويد: «ضَلالاً بَعيداً» (نساء/60) يك گمراهي خيلي دور كه اصلاً راهي براي برگشت نباشد،
گاهي هم اگر نتوانست گمراه كند، خوب مسلمان هستي اما كينهاي ميشوي. ماه رمضان دو تا هم حاج خانم و حاج آقا و نماز شب خوان هستند ، هر دو هم مسلمان هستند، چادر روضه، حج، عمره، مشهد، زيارت، جمكران، دعا، الغوث، الغوث، همهي عبادتها را ميكند. اما با فلاني قهر است. كينه، قلبي كه كينه دارد خطرناك است. مثل ليواني كه سوسك در آن است. شما آبش نميكني.
«يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُم» (مائده/91) ارادهي شيطان اين است كه بينتان كينه باشد. حديث داريم مسلمان اگر با هم قهر كرد سه روز بيشتر حق ندارد قهر كند. روز چهارم بايد آشتي كند. پيغمبر فرمود: اگر روز چهارم آشتي نكنند، هيچ كدام از اين دو را من به عنوان مسلمان خوب قبول ندارم.
انسان را به گناه هل ميدهد
«يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاء» (بقره/169) به عقايد خرافي هل ميدهد. من تعجب ميكنم يك افرادي يك كتابهايي ميخوانند، كتابهاي عرفان، اين عارف را ميشناسي، نه شنيدم... چند سال درس خوانده؟ كجا درس خوانده؟ چه كسي اين را معرفي كرده؟ چه سابقهاي دارد؟ به چه دليل اين كتاب را ميخواني؟ به چه دليل جلسهي ايشان ميروي؟ آخر در مملكتي كه اينقدر اسلامشناس درجه يك هست تو جلسهي فلاني ميروي؟
زينت دادن كارهاي زشت
شيوههاي كار شيطان!
شيوههاي كار شيطان از همه مهمتر تزيين است. كه من فكر ميكنم تزيين خيلي مهم است. يعني آدم خودش هم گول خودش را ميزند.
مهمترين راه نفوذ شيطان
تزيين «زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُم» (انفال/48) تزيين، يعني «فَرَآهُ حَسَنا» (فاطر/8) فكر ميكند كارش درست است.
به اسم هديه رشوه ميدهد. اگر بگويد: رشوه، خوب ميفهمد رشوه حرام است. رشوه دهنده گناه كرده، رشوه گيرنده هم گناه كرده است. ولي نميگويد: آقا اين رشوه است. ميگويد: هديه است. چشمروشني است. يعني اين گناه زينت ميشود با كلمهي هديه.
به نام آبرو داري ولخرجي ميكند، بابا ما آبرو داريم. خوب آبرو داري، مهماني هفت نفر آمدند، شما غذاي بيست نفر را پختي. حالا هفت نفر هستند، غذاي هشت نفر را بپز. به اسم آبرو داري.
به اسم انتقاد، تخريب ميكند. ميگويد: آزادي بيان! خوب آزادي بيان يعني چه؟ يعني تخريب! اصلاً خانمي كه با اين حجاب بيرون ميآيد، ميگويد: آزادي است، اصلاً معناي آزادي يعني چه؟ نه ميفهميم آزادي يعني چه... كسي حق دارد با لباس شنا سر كلاس فيزيك بيايد، بنشيند و بگويد: آزدي است؟ با لباس كشتي برويم در كلاس بنشينيم؟ بگوييم: آقا آزادي است. خوب آزادي معنا دارد. در و دروازه دارد. اگر تو آزاد هستي، من هم بايد فكرم آزاد باشد. با اين قيافه در خيابان ميآيي.
خدايا در همه حال دست مارا بگير .
فرآوري : زهرا اجلال
بخش قرآن تبيان
منبع :
بيانات حجت الاسلام قرائتي
چرا در سوره ناس 3 بار به خدا پناه مي بريم؟
در قرآن، بيش از 300 مرتبه كلمه «قل» آمده كه بسيارى از آنها فرمان خداوند به پيامبر است و در پاسخ مخالفان يا موافقان مىباشد.
كلمه «وسواس» هم به معناى موجود وسوسهگر مىآيد و هم به معناى وسوسه و خطورات و افكار ناروا، ولى در اينجا به معناى وسوسهگر است.
گفتنِ كلمه «اعوذ» براى نجات از خطرات كافى نيست، بلكه بايد در عمل نيز از عوامل خطرساز دورى كرد ، وگرنه خانه را در مسير سيل ساختن و نوشتن «اعوذ باللّه من السّيل» بر سر در خانه به منزله مسخره است. كسى كه مىگويد: «اعوذ باللّه»، بايد در عمل نيز از سرچشمههاى فساد دورى كند.
اول چيزى كه محسوس انسان است، رشد و تكامل و تربيت اوست، «ربّ النّاس»
بعد سياست و تدبير و حكومت.
«ملك النّاس»
همين كه رشد او بالا رفت ، عبادت و پرستش است. «اله النّاس»
به كسى بايد پناه برد كه اسرار و وسوسههاى درونى را مىشناسد. «يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ»( غافر، 19)
او چشمهاى خيانتكار (يا خيانت چشمها را مانند نگاه در موارد ممنوعه) و آنچه را كه سينهها پنهان مىكنند (از كفر و افكار حرام و صفات رذيله) مىداند
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: شيطان بر دل انسان آرميده است، هرگاه ياد خدا كند پنهان مىشود و هرگاه غافل شود او را وسوسه مىكند. «فاذا ذكر العبد اللّه خنّس... و اذا غفل وسوس»(بحارالانوار، ج67،ص49)
كسانى كه ديگران را به ترديد و وسوسه مىاندازند، كار شيطانى مىكنند. مخالفان حضرت صالح به مردم مىگفتند: آيا شما علم داريد كه صالح پيامبر است؟ و با اين كلام در مردم ترديد به وجود مىآوردند. «أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ » (اعراف، 75)
كارهاي پنهاني شيطان
«خنّاس» از «خنوس» به معناى پنهان شدن و عقب نشينى است. شيطان هم خودش مخفى است و هم كارش، اگر وسوسه او علنى باشد بر مردم مسلط نمىشود، ولى با تظاهر و توجيه در لباس زيبا جلوه مىكند و موفق مىشود.
حضرت على عليه السلام مىفرمايد: شيطان با ظاهرنمايى حق و باطل را به هم در مىآميزد و بدين شكل بر طرفداران خود غالب مىشود. «فهنا لك يستولى الشيطان على اوليائه» ( نهج البلاغه، خطبه 50)
حالا كه شيطان، خنّاس است ؛(آنقدر مىرود و مىآيد تا موفق شود) ، ما هم بايد ياد خدا را زياد كنيم.
در قرآن بارها از انسان انتقاد شده است كه هرگاه گرفتار مىشود ،دعا مىكند و پناهندگى مىخواهد و همين كه خطر رفع شد، گويا ما را نمىشناسد. (يونس، 11)
در اين سوره چون وسوسه درون روح و قلب انسان جاى مىگيرد و با ايمان و عقل و فكر ما بازى مىكند، سه بار نام خداوند ياد شده است: «ربّ النّاس، ملك النّاس، اله النّاس» اما در سوره فلق كه شرور خارج از سينههاست، يكبار نام خداوند مطرح است.
«ربّ الفلق» آرى خطر انحراف فكرى و تأثير آن در روح به مراتب بيشتر از خطرات خارجى است و دشمنان فرهنگى و فكرى، از دشمنان نظامى و اقتصادى مرموزتر و خطرناكترند.
رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرموده: هيچ مۆمنى نيست مگر آنكه براى قلبش در سينهاش دو گوش هست، از يك گوش فرشته بر او مىخواند و مىدمد، و از گوش ديگرش وسواس خناس بر او مىخواند، خداى تعالى به وسيله فرشته او را تأييد مىكند، و اين همان است كه فرموده: "وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ- ايشان را به روحى از ناحيه خود تأييد مىكند." «مجمع البيان، ج 10، ص 571»
در امالى صدوق به سند خود از امام صادق(عليه السلام) روايت كرده كه فرمود:
وقتى آيه " وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُواْ اللّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ"، نازل شد ابليس به بالاى كوهى در مكه رفت كه (آن را كوه" ثوير" مىنامند) و به بلندترين آوازش عفريتهاى خود را صدا زد، همه نزدش جمع شدند، پرسيدند: اى بزرگ ما مگر چه شده كه ما را نزد خود خواندى؟ گفت: اين آيه نازل شده، كداميك از شما است كه اثر آن را خنثى سازد، عفريتى از شيطانها برخاست و گفت: من از اين راه آن را خنثى مىكنم.
شيطان گفت: نه، اين كار از تو بر نمىآيد. عفريتى ديگر برخاست و مثل همان سخن را گفت، و مثل آن پاسخ را شنيد.
وسواس خناس گفت: اين كار را به من واگذار، پرسيد از چه راهى آن را خنثى خواهى كرد؟ گفت:
به آنان وعده مىدهم، آرزومندشان مىكنم تا مرتكب خطا و گناه شوند، وقتى در گناه واقع شدند، استغفار را از يادشان مىبرم. شيطان گفت: آرى تو، به درد اينكار مىخورى، و او را موكل بر اين ماموريت كرد، تا روز قيامت «امالى صدوق، ص 376، ح 5، ط بيروت.».
نتيجه
حالا كه او «ربّ النّاس» است، پس شيوههاى تربيتى ديگران را نپذيريم.
حالا كه او «ملك النّاس» است، پس خود را برده ديگران قرار ندهيم و حالا كه او «اله النّاس» است، پس به غير او دل نبنديم و اين تفكر و اعتقاد بهترين وسيله پناهندگى از وسوسههاست.
آنكه در سينه و قلب و روح مردم وسوسه مىكند، ممكن است از نژاد جن و شيطان باشد يا از نژاد انسان. آرى تطميعها و وعدهها، امروز و فردا كردنها از جمله راه هاى وسوسه است.
انواع وسوسه گري هاي شيطان
وسوسه شيطان نسبت به حضرت آدم و ساير اولياى خدا در حدّ القا و پرتاب وسوسه است: «فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ »( طه، 120)، «أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ »( حج، 52) اما نسبت به عموم مردم، ورود و نفوذ وسوسه در دل و جان آنهاست. «يوسوس فى صدور النّاس»
البته نه به شكل سلطه بر دل انسان به گونهاى كه راه گريزى از آن نباشد. زيرا قرآن در آيهاى ديگر مىفرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ »(اعراف، 201) هنگامى كه شيطانها به سراغ افراد باتقوا مىروند تا از طريق تماس، آنان را وسوسه كنند، آنان متوجه شده و اجازه نفوذ نمىدهند.
تكرار كلمه ناس
تكرار كلمه «ناس» در «ربّ النّاس - ملك النّاس - اله النّاس» اشاره به آن است كه ربوبيّت، حاكميّت و الوهيّت خداوند عام است و اختصاص به فرد يا گروه يا نژاد خاصى از بشر ندارد.
اول «ربّ النّاس» آمد، بعد «ملك النّاس» و سپس «اله النّاس»، شايد به خاطر آن كه آنچه به فطرت نزديك تر و ملموستر است، پناهندگى به مربى است: «ربّ النّاس»
خداوند به نيازهاى انسان و خطراتى كه او را تهديد مىكند آگاه است، ولى شيوه تربيت الهى آن است كه انسان نياز و استمداد و پناهندگى خود را به زبان آورد و فقر و احتياج را به خود تلقين كند تا روحيه تواضع و تعبّد و تسليم در او شكوفا شود. «قل اعوذ...»
به گفته پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله خاطرات و وسوسههايى كه بىاختيار بر انسان عارض مىشود، مادامى كه از طرف انسان عملى صورت نگيرد، چيزى بر او نيست. «وضع عن امّتى ما حدّثت به نفسها ما لم يعمل به او يتكلّم»( بحارالانوار، ج 17، ص54).
از نكات جالب اين سوره
تكرار نام خداست زيرا وسوسه شري است كه تهديد آن در فضاي غفلت دل از ياد خداست و تكرار نام خدا موجب زدودن اين غفلت از دل مي گردد. قلب حرم خداست در آن به جز خدا را راه نده. اگر قلب مملو از ياد خدا شد ، غير او به قلب راه پيدا نمي كند.
از فضيلت ها وخواص اين سوره مباركه
امام باقر (عليه السلام) فرمودند: رسول خدا شديداً بيمار شد پس جبرئيل و ميكائيل نزد ايشان آمدند. جبرئيل كنار سر پيامبر سوره فلق و ميكائيل در كنار پاي ايشان سوره ناس را تلاوت كردند و با اين وسيله پيامبر را در پناه خدا قرار دادن (مجمع البيان جلد 10 صفحه 569)
همچنين در روايتي آمده است: هر كس سوره فلق را قرائت نمايد براي او مايه شفا و امنيت از سحر و موجب رحمتي براي ثابت ماندن بر عافيت است و هر كس سوره ناس را بخواند باعث امنيت او از مكرها و حيله هاي شيطان و سبب رحمتي براي ثبات بر الهام است. (مستدرك الوسائل، ج 4، ص 370)
رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم فرمودند: چرا مردم خود را با اين دو سوره تعويذ نمي نمايند براي تعويذ بهتر از اين سوره ها يافت نمي شود. (الدر المنثور، ج 6، ص 415)
فرآوري: زهرا اجلال
بخش قرآن تبيان
منابع:
سايت حوزه
سايت پرسمان
سايت ايده ها
گريه در عزاي امام حسين(عليه السلام ) را جدي بگيريم
درس اخلاق آيت الله جاودان
بايد با تلاش رذايل اخلاقي را مرتفع كرد
اگر انسان دلش براي خودش نسوزد كسي براي وي دل نمي سوزاند؛داستان تشييع جنازه سعد نمونه اي از گريبان گيري برخي از اخلاقيات بد ما انسان ها در اين دنيا است.
سعد كسي بود كه در تشييع جنازه وي پيامبر(صلي الله عليه و آله) شركت كرد و هزاران فرشته مقرب الهي در آن شركت داشتند؛اما به دليل بد اخلاقي با نزديكانش دچار عذاب شديد قبر شد.
اگر انسان اخلاقش بد باشد يا داراي يك رذيله اخلاقي بوده كه تا آخر عمر با انسان باقي بماند، روزي گريبانش را مي گيرد.
ولايت امام علي(عليه السلام) تكرار شخصيت پيامبر(صلي الله عليه و آله) بود.
در اجر و ثواب گريه بر امام حسين عليه السّلام
اجر و مزد گريه براي آن حضرت بسيار عظيم و بزرگ است و خداوند خود ضامن آن ميباشد.
گريه براي آن حضرت سختيهاي زمان احتضار را از بين ميبرد زيرا امام صادق عليه السّلام به مسمع بن عبدالملك فرمودند: آيا مصائب آن جناب (امام حسين عليه السّلام) را ياد ميكني؟
عرض كرد: بلي والله مصائب ايشان را ياد كرده و گريه ميكنم.
حضرت فرمودند: آگاه باش كه خواهي ديد در وقت مردن پدران مرا كه به ملك الموت وصيت تو را ميكنند كه سبب روشني چشم تو باشد.
همچنين فرمودند: اي مسمع گريه بر احوالات حسين (عليه السّلام) سبب ميشود كه ملك الموت بر تو مهربانتر از مادر گردد.
گريه بر حضرت اباعبدالله الحسين (عليه السّلام) باعث راحتي در قبر، فرحناك و شادان شدن مرده، شادان و پوشيده بودن او در هنگام خروج از قبر است در حالي كه او مسرور است فرشتگان الهي به او بشارت بهشت و ثواب الهي را ميدهند.
اجر و مزد هر قطره آن اين است كه شخص هميشه در بهشت منزل كند.(1)
گريه كننده بر امام حسين عليه السّلام در بهشت با ايشان و هم درجه ايشان خواهد بود.(2)
شيخ جليل جعفر بن قولويه در كامل از ابن خارجه روايت كرده است:
روزي در خدمت امام صادق عليه السّلام بوديم و امام حسين عليه السّلام را ياد كرده و از او نام برديم. حضرت صادق عليه السّلام بسيار گريستند و ما نيز به تبع ايشان گريستيم. پس حضرت صادق عليهالسّلام فرمودند كه امام حسين عليه السّلام ميفرمود من كشته گريه و زاري (اشكم) هستم نام من در نزد هيچ مۆمني برده نميشود مگر آن كه محزون و گريان ميشود.
در روايت آمده است هيچ روزي نبود كه اسم امام حسين عليه السّلام در نزد امام صادق عليه السّلام برده شود و آن امام در آن روز تبسمي بر لب بياورند. آن حضرت در تمام روز گريان و محزون بودند و ميفرمودند: امام حسين عليه السّلام سبب گريه هر مۆمن است.
شيخ طوسي و شيخ مفيد از ابان بن تغلب روايت كردهاند كه حضرت صادق عليه السّلام فرمودند: نَفَس كسي كه براي مظلوميت ما محزون است تسبيح است و اندوه و ماتم او عبادت خدا و پوشيدن اسرار ما از بيگانگان جهاد در راه خداست.(3)
شيخ صدوق (ره) در امالي از ابراهيم بن ابي المحمود روايت كرده كه امام رضا عليه السّلام فرمودند: ماه محرم ماهي بود كه اهالي جاهليت، جنگ و قتال را در آن ماه حرام ميدانستند، ولي اين امت جفاكار خونهاي ما را در آن ماه حلال دانستند و حرمت ما را هتك كرده و زنان و فرزندان ما را در آن ماه اسير كردند. آتش در خيمههاي ما افروخته و اموال ما را غارت كردند. حرمت حضرت رسالت (صلي الله عليه و آله) را در حق ما رعايت نكردند.
همانا مصيبت شهادت حسين (عليه السّلام) ديدههاي ما را مجروح گردانيد و اشك ما را جاري كرده . عزيز ما را ذليل گردانيده است و زمين كربلا مورث كرب و بلاء ما گرديد.
پس بايد بر حسين بگريند، همانا گريه بر آن حضرت گناهان بزرگ را فرو ميريزد.
سپس حضرت رضا عليه السّلام فرمودند: پدرم چون ماه محرم داخل ميشد كسي آن حضرت را خندان نميديد. و اندوه و حزن پيوسته بر او غالب ميشد تا روز عاشورا. آن روز، روز مصيبت و حزن و گريه او بود و ميفرمود: امروز روزي است كه حسين (عليه السّلام) شهيد شده است.
و همچنين شيخ صدوق از آن حضرت روايت كرده: هر كه روز عاشورا روز مصيبت و اندوه گريه او باشد حق تعالي روز قيامت را براي او روز شادي و سرور گرداند و ديدهگانش در بهشت به نور ما روشن شود. (4)
پي نوشت ها:
1- بحارالانوار، ج44، ص289 و كامل الزيارات باب32، ص101
2- بحارالانوار /278/44/ امالي صدوق مجلسي 17/ ص68
3- منتهي الآمال ، ج 1، ص 538
4- منتهي الآمال ، ج 1، ص 540
فرآوري: محمدي
بخش اخلاق و عرفان اسلامي تبيان
منابع:
سايت ولي عصر(عج)
خبرگزاري شبستان شبستان
چرا در راه ترك گناه عاجز هستيم؟
آيت الله بهجت در جواب اين پرسش فرمودند: «ترك معصيت، حاصل نمي شود به طوري كه ملكه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و ياد خدا در هر حال و زمان و مكان و در ميان مردم و در خلوت " و لا أقول سبحان الله و الحمد لله، لكنه ذكر الله عند حلاله و حرامه» ...
از آيت الله بهجت رحمت الله عليه علت اينكه چرا انسان در راه ترك گناه عاجز و درمانده مي شود و از ايشان راهكار خواسته شد.
وي در جواب اين پرسش فرمودند: «ترك معصيت، حاصل نمي شود به طوري كه ملكه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و ياد خدا در هر حال و زمان و مكان و در ميان مردم و در خلوت " و لا أقول سبحان الله و الحمد لله، لكنه ذكر الله عند حلاله و حرامه» ...
ياد خدا، پايه اساسي مراقبه
همان طور كه گفته شد و تو نيز دانستي، اگر شخص گنه كار از كساني باشد كه در اثر غفلت به دام گناه مي افتند، بايد با مراقبه شديد، غفلت را از خود دور كرده و با از بين بردن غفلت، خويش را از چنگ معاصي برهاند.
خانه، مركز انرژيها
اگر قرار بر اين باشد كه يك خانه در بهترين حالت باشد و اعضاي آن خانه، بهترين احساسات را نسبت به يكديگر داشته باشند و آن خانه مثل قلبي باشد كه براي همه افراد خانه بتپد، به گونه اي كه اعضاي آن خانه آنرا با هيچ جا عوض نكنند... آن خانه بايد خانه اي باشد كه روح محبت در آن جريان داشته باشد و فضايي مهرانگيز را براي اعضاي آن ايجاد كند. براي ايجاد چنين فضايي بايد وقت گذاشت و انرژي مصرف كرد.
اينكه يك خانه ظاهري آراسته و مرتب داشته باشد، خوب است اما آنچه به اين امر طراوت مي بخشد اين است كه انجام كارهاي اين خانه با عشق انجام شود و نه از سر اجبار و با اكراه.
وقتي يك خانم، كارهاي خانه را با عشق و محبت انجام مي دهد، يك انرژي مثبت در تمام زواياي آن خانه ذخيره مي شود و به طور ناخودآگاه، بر اعضاي آن خانه تاثير مي گذارد و نوعي دلبستگي به خانه را ايجاد مي كند. به اين ترتيب خانه به فضايي خواستني دوست داشتني تبديل مي شود كه اعضاي اون براي بازگشت به منزل، لحظه شماري مي كنند. در اين خانه، هم خانم و هم آقا از اين فضاي مثبت بهره مند مي شوند و بچه ها هم در جاي ديگري به دنبال كسب لذت و آرامش، نمي گردند. مسلما تزريق اين انرژي، به جز وجود لطيف زن و مادر، از هيچ فرد ديگري ساخته نيست. چنانچه در قرآن كريم از زن با عنوان "سكنا" به معناي آرامش بخش، ياد شده است و مي توان گفت كه اين صفت، صفت اصلي زن است. زن منبع عظيمي از انرژي است و يك زن موفق كسي است كه بتواند در بيشترين حالت ممكن، اين انرژي را به همسر و فرزندانش منتقل كند.
آقا اجازه ! دست خودم نيست ، خسته ام .
در درس عشـق ، من صف آخر نشسته ام .
يعني نمي شود كه ببينم سحـر رسيد؟ .
درس غريب " غيبت كبـري" به سر رسيد؟ .
آقا اجازه ! بغض گرفته گلويمان ،آنقدر رد شديم كه رفت آبرويمان .
استاد عشق ! صاحب عالم ! گل بهشت .
بايد كه مشق نام تو را تا ابد نوشت !
از بچه اولي تا دومي
بعضي والدين احساس مي كنند كه كودكان آن ها به علت فاصله سني كم يا زياد ، توافق و همكاري لازم را با يكديگر ندارند و به خوبي با هم كنار نمي آيند. نظر اين والدين درباره فرزندانشان ممكن است درست باشد ؛ اما يك قاعده كلي و توافق عمومي درباره فاصله سني مناسب وجود ندارد . روابط خانوادگي تحت تاثير عوامل متعددي قرار مي گيرد و در مقايسه با ديگر عوامل ، سن بين دو فرزند ممكن است تاثير مهمي نداشته باشد .
فاصله سني 9 تا 18 ماه
اگر فاصله سني دو فرزندتان كمتر از 18 ماه باشد ، با فرزنداني سر و كار داريد كه اغلب نيازهاي مشترك و مشابهي دارند . وقتي نوزاد به دنيا مي آيد ، فرزند اول هنوز داراي توقعات بچه گانه اي براي استراحت ، جلب توجه و تغذيه است . بچه اول نمي تواند اختلاف بين سن خود و نوزاد را تشخيص دهد و حتي ممكن است حضور ناگهاني نوزاد ، او را دلتنگ و ناراحت كند . در اين فاصله سني ، فرزند اول در مرحله اي از تكامل قرار دارد كه در پي استقلال و خود كفايي است تا وابستگي اش را به والدين ، به ويژه مادر كم كند ؛ اما در شرايط جديد ، وابستگي زيادي به مادر نشان و نسبت به ديگران رفتارهاي پرخاشگرانه اي بروز مي دهد .
اگر والدين و ديگر نزديكان در مراقبت از دو كودك همكاري كنند و مادر بتواند مدتي از وقت خود را به كودك بزرگ تر اختصاص دهد ، اين فاصله سني بهتر قابل تحمل خواهد بود.در اين شرايط ،به تدريج كه كودكان بزرگ مي شوند ، به علت نزديك بودن سن مي توانند همبازي هاي خوبي براي هم باشند . كودك كوچك تر تلاش مي كند كه از بزر گ تر عقب نماند و فرزند اول ممكن است احساس كند كه رقيب كوچك او بيشتر مورد توجه قرار مي گيرد و هر چيز را آسان تر به دست مي آورد . اين احساسات گاهي به رقابتي شديد بين آن ها منجر مي شود . براي اين كه از بروز اختلاف شديد جلوگيري شود ، والدين بايد از دخالت كردن در دعواي آن ها و مقايسه آن ها خودداري كنند.
در كنار اين رقابت ها ، بسياري از خواهران و برادران بزر گ تر كه فاصله سني كمي دارند ؛ خود را نسبت به هم خيلي نزديك و صميمي احساس مي كنند و اين احساس رفاقت در طول زندگي شان ادامه مي يابد. مهم ترين نكته درباره اين فاصله سني ، ناتواني و ضعف مادر است كه اطرافيان بايد مواظب سلامتي او باشند . وقتي مادر در فاصله يك سال يا كمتر از تولد نوزاد اول و قبل از اين كه بدن او كمبودها و عوارض زايمان اول را جبران كند و به حالت عادي برگردد ، باردارمي شود ؛ قدرت كافي براي پرورش و نگهداري از جنين نخواهد داشت . اين بارداري ها و زايمان هاي نزديك براي مادر و نوزاد ، مشكلاتي به وجود مي آورد . بارداري با اين فاصله كم بايد زير نظر متخصص زايمان باشدتا احتمال بروز خطرات براي مادر و نوزاد كاهش يابد.
بعضي از كارشناسان تعليم و تربيت كودكان ، بهترين فاصله سني بين فرزندان را 3 تا 4 سال مي دانند . به عقيده آن ها وقتي كودك اول به سن 3 تا 4 سالگي مي رسد ، مي تواند به خوبي حرف بزند و قدرت درك و فهم و استقلال او به اندازه اي است كه زياد به مراقبت و توجه احتياج ندارد
فاصله 18 ماه تا 3 سال
اين فاصله رايج ترين فاصله سني بين كودكان است و امتيازات زيادي دارد . بچه بزر گ تر تا حدودي به حرف والدين گوش مي كند و سخنان آن ها را مي فهمد و اگر نزديك سه سالگي باشد ، مي تواند تمايلات و عقايد خود را بيان كند . اگر كودك اولي دو ساله باشد ، با اين كه به مراقبت زيادي – مثل تعويض پوشك – نياز دارد ، ليكن مي تواند براي رفع نيازهاي خود مدتي صبر كند . كودك بزر گ تر براي خود ، احتمالا برنامه منظمي دارد و معمولا تمام شب مي خوابد ، ولي با ورود نوزاد ممكن است اين برنامه مختل و در طول شب بيدار شود . او مي تواند براي مدت كوتاهي به تنهايي با اسباب بازي هايش مشغول شود و در مرحله اي از تكامل قرار دارد كه علاقه زيادي به مساعدت والدين و تقليد از آن ها نشان مي دهد .
با اين كه كودك به علت توجه مادر به نوزاد ، تا حدي خود را فراموش شده احساس مي كند ، ولي مي داند كه نوزاد به توجه بيشتري احتياج دارد . والدين مي توانند ضمن گفت و گو با بچه اول او را قانع كنند و با گوش دادن به حرف هاي او ، بار دلتنگي و نگراني اش ر ا سبك كنند . گاهي كودك براي جلب توجه والدين ، رفتار بچه گانه اي پيدا مي كند و وابستگي شديدي به مادر نشان مي دهد . اين رفتار را در اين شرايط بايد امري عادي تلقي كرد . والدين روش تربيتي و پرورش كودك اول را تجربه كرده اند و تربيت و نگهداري از بچه دوم ، به خاطر اين تجربه و آشنايي آسان تر است .
فاصله سني بين دو كودك به اندازه اي است كه مي توانند براي يكديگر همبازي خوبي باشند و در عين حال به خاطر اختلاف سني ، به طور جداگانه توجه والدين را به خود جلب كنند . اين دو كودك احتمالا در مهد كودك و مدرسه در يك كلاس قرار نمي گيرند و اين موضوع رقابت بين آن ها را كاهش مي دهد . از آنجا كه اين فاصله سني خيلي متداول است ، احتمال اين كه آشنايان شما هم كودكاني با اين فاصله سني داشته باشند زياد است . اين موضوع معاشرت با اين آشنايان را براي والدين و كودكان عملي مطلوب مي سازد . در اين معاشرت ها كودك بزر گ تر مشاهده مي كند كه همسالان او نيز خواهران و برادران كوچكي دارند .
فاصله سني 3 تا 5 سال
بعضي از كارشناسان تعليم و تربيت كودكان ، بهترين فاصله سني بين فرزندان را 3 تا 4 سال مي دانند . به عقيده آن ها وقتي كودك اول به سن 3 تا 4 سالگي مي رسد ، مي تواند به خوبي حرف بزند و قدرت درك و فهم و استقلال او به اندازه اي است كه زياد به مراقبت و توجه احتياج ندارد .
با توجه به اين دلايل ، فاصله سني بين 3 تا 4 سال فاصله خوبي است ؛ ولي با در نظر گرفتن شرايط و ملاحظات ديگر مانند بالا رفتن سن مادر و خطر بارداري ممكن است اين فاصله عملي نباشد . به علاوه ، هيچ گزارش عملي مبني بر امتياز اين فاصله سني منتشر نشده است . بعضي والدين از اين كه كودك اول پس از 3 تا 4 سال كه شماره يك به حساب آمده است ، با ورود نوزاد خود را فراموش شده تلقي مي كند ، احساس خوبي ندارند . بايد دانست كه در اين سن كودك در مرحله اي از رشد است كه مي تواند نيازهاي اجتماعي خود را توسط افراد ديگري غير از والدين ، برطرف سازد . كودك در سه سالگي علاقه زيادي به بازي با بچه ها و رفتن به مهد كودك پيدا مي كند . اگر نوزاد وارد خانواده نشود ، اين رابطه اختصاصي به تدريج تغيير مي كند . براي والديني كه صاحب فرزند دوم مي شوند ، اين رفتار كودك فرصت خوبي ايجاد مي كند تا به او اجازه دهند كه رشد و استقلال خود را به دست آورد .
البته اين امر، بدين معني نيست كه كودك اول براي آشنايي و سازگاري با نوزاد ، از كمك ديگران بي نياز است . شايد مهم ترين نكته در پرورش كودكان 3 تا 5 ساله ، آگاهي از نياز آن ها براي جلب توجه والدين و مصاحبت با آن هاست .كودك در اين سن برخورد مثبت والدين را ترجيح مي دهد ؛ ولي اگر بداند با برخورد منفي آن ها روبه رو مي شود ، سعي مي كند با بدرفتاري و بهانه گيري ، آن ها را عصباني كند تا به اين وسيله توجه شان را به خود جلب كند . بهتر است والدين ساعاتي از اوقات فراغت خود را با اين كودكان بگذرانند تا با تامين نيازهاي آن ها ، رضايتشان را جلب كنند . بزر گ ترين نارسايي اين فاصله سني ، تفاوت علايق و توانايي هاي آن ها براي مدتي به نسبت طولاني است . به علت اين تفاوت ، براي سرگرمي و جلب رضايت هر يك از آن ها ، فعاليت ها و روش هاي متفاوتي لازم است .
فاصله سني 5 سال و بيشتر
اين فاصله سني باعث مي شود كه هر يك از فرزندان در بسياري از جنبه هاي زندگي به طور مستقل رشد و تكامل پيدا كند . در بين اين كودكان نيز رقابت وجود دارد ، ولي شدت آن به مراتب كمتر از فاصله هاي سني كمتر است . دوستان و همبازي هاي اين كودكان متفاوت و فعاليت ها و مدرسه آن ها احتمالا با هم فرق دارد .معمولا خواهران و برادران بزر گ تر در اين موقعيت ها ، از اين كه گاهي مي توانند به جاي والدين نقش آن ها را انجام دهند ، احساس غرور مي كنند . اين فاصله سني به ندرت در خانواده ها ديده مي شود چرا كه در حال حاضر با بالا رفتن سن ازدواج، بارداري ديرهنگام مي تواند مشكلات جسمي زيادي براي مادر و نوزاد به وجود آورد.
بخش خانواده ايراني تبيان